پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۲۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

روزی نبود که حرف هادی و سمانه نباشد. پسرها مخالف بازگشت سمانه بودند، سعیده خانم اعتقاد داشت باید خانه‌ای به نام سمانه شود تا اگر باز هم هادی پایش را کج گذاشت، سمانه ضرر نکرده باشد. خود سمانه تنها برایش مهم بود که از دخترش جدا نشود و بابا یحیی معتقد بود باید گذشته را دور بریزند، چون پای یک بچه درمیان است و هادی با ریاضتی که در این مدت کشیده، نشان داده که حق یک فرصت دوباره را دارد.
طولی

1469
475,934 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sadaf

    00

    تا حالا که خواندم عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    نوش نگاهتون.🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۵ ساله 00

    رمان بسیار عالیه،ممنونم نویسنده توانمند...امیدوارم آوا کار سمانه رو نکنه و همه چیز رو در زمان حال به آراد بگه و زودتر از سمیر جدا شه توروخدا زمان حال رو بیشتر کن نویسنده جان

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. خوش بشینه به نگاهتون.‌قطعا شخصیت و شرایط سمانه با آوا فرق داره. پس تصمیماتشون هم ممکنه متفاوت باشه.🌸🌸

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید